
۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و پنجاه و سومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در بیان قدرت خداوند در بازآفرینی انسان» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿۱﴾
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿۲﴾
أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿۳﴾
بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿۴﴾
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿۵﴾
يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ﴿۶﴾(قیامت)
سوگند به روز قیامت(1) و سوگند به نفس ملامتگر(2) آیا انسان گمان میکند که ما استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟(3) البته جمع خواهیم کرد و ما قادریم بر آنکه سر انگشتان او را هم درست و منظّم گردانیم(4) اما آدمی میخواهد پرده پیش روی را بدرد(5) میپرسد که روز قیامت کی خواهد بود(6).
روز قیامت چشم انسان به ابعاد تازهای از هستی میافتد و دیدهای تیزبین و دوربین مییابد تا رازهای نهانی را که در این عالم حیران آنها بوده است به چشم ببیند و نفس لوّامه نیز موجود غریبی است که هر چند در ما زندگی میکند اما گویی غیر از ماست همان قدر که دیگران غیر از ما هستند. این موجود دائما از کارهای ما گزارش تهیه میکنند و دائماً زبان به ملامت میگشاید که چرا چنین کردی و چنان نکردی و نام دیگرش وجدان است. شکسپیر در یکی از نمایشنامهها گفته است:
وجدان من هزار زبان دارد و با هر زبان هزار حکایت میگوید و در هر حکایت شرارتهای مرا هزار ملامت میکند (ریچارد سوم، پرده پنجم، صحنه سوم).
این دو پدیده یکی قیامت و یکی نفس لوّامه چنان عظیم و باشکوهند که میتوان به عظمت آنها سوگند خورد، اما خداوند فرموده است نیازی نیست که به این دو پدیده سوگند خورم، بلکه بیهیچ سوگند آشکار است که آیا آدمی گمان کرده است که ما استخوانهای او را گرد نخواهیم آورد(و او را از نور حیاتی نخواهیم بخشید)؟ اگر آدمی به آثار قدرت الهی بیندیشد تصدیق میکند که گرد آوردن استخوانها که سهل است بلکه خداوند میتواند سرانگشتان هر شخص را(که امروز میدانیم نماینده هویت خاص اوست) باز مرتب و استوار کند اما آدمی شتابزده و عجول است، میخواهد به یک حرکت پرده پیش روی خود را بدرد و از همه اسرار باخبر شود و با نگرانی میپرسد روز قیامت کی خواهد بود؟ علت این سوال تردیدی است که در دل او پدید آمده است و علت آن شتاب این است که هر چه زودتر از این تردید بیرون آید، یا به نفی و یا به اثبات، و گرایش به طرف نفی بیشتر احساس میشود زیرا اگر خبری در پیش نباشد دنیاطلبان موقتاً از هر نگرانی از عواقب کارهایشان آسوده میشوند.
لوّامه و امّاره به جنگند شب و روز
جنگ افکن لوّامه و امّاره ما کو (دیوان شمس)
نفس امّاره همان نیروی شیطانی است در آدمی که حق را میشناسد و انکار میکند و زیر پای میگذارد وگرنه نفس ناطقه قدسیه ما که حقیقت ذات ما و همان نفخه الهی ماست هیچ گاه به بدی امر نمیکند و نفس لوّامه همان وجدان ماست که از دستیاران نفس ناطقه است و آدمی اگر ملامت نفس لوّامه در او اثر گند و از هر بدی و شوق به انجام آن رهایی یابد به مقام نفس مطمئنه میرسد. از آن سو نفسهای مزینه و مسوله نیز از همکاران نفس امّارهاند که اولی بدیها را در چشم آدمی زینت میدهد چنانکه آن کار بد را برای خود امتیاز میشمارد و گاه بدان فخر میفروشد که من میتوانم با تدبیر و هوشمندی کرسی ریاست را و گنج ثروت را غصب و غارت کنم و دومی به فریب و دغل، کار زشت را در نقاب خوبی پنهان میکند و خواهد که کلاه بر سر خلق و کلاهی دیگر بر سر فرشتگان و ناظران الهی نهد و خود را موجه و بیگناه جلوه دهد.
بدین ترتیب مراتب نفس از کمترین تا برترین آن به نامهای زیراند:
1. نفس امّاره، 2. نفس مزیّنه،3. نفس مسوّله، 4. نفس لوّامه، 5. نفس مطمئنّه، 6. نفس راضیه، 7. نفس مرضیّه
سه نفس نخست از جنس شیطان و اهریمناند و چهار نفس دیگر، الهی و آسمانیاند و هر یک به ترتیب پیش شرط حصول نفس برتر است.
نفس امّاره همان است که در ادب پارسی همه جا مورد ملامت است و دشمن اصلی آدمی است و معمولاً وقتی کلمه نفس را بدون صفتی به کار میبرند مقصود همان نفس امّاره است. مولانا گوید اگر نفس را کشتی، دیگر تو را هیچ دشمنی نخواهد ماند.
نفس کشتی باز رستی ز اعتذار
مر تو را دشمن نماند در دیار
اگر گویند پس این همه دشمن که انبیا و اولیا داشتهاند چیست، پاسخ مولانا این است:
دشمن خود بودهاند آن منکران
تیغ بر خود میزدند ایشان چنان
گر شود بیمار دشمن با طبیب
ور کند کودک عداوت با ادیب
در حقیقت دشمن جان خودند
راه عقل و جان خود را خود زدند
نفس لوّامه چنانکه اشاره شد شگفتآورترین بخش وجود ماست و اگر کسی در آفرینش دنبال عجیبترین عجایب باشد به همین نفس لوّامه خواهد رسید که به هیچ روی با آدمی مصالحه نمیکند، در روی انسان میایستد، ملامت میکند، ناسزا میگوید و گاه عربده میکشد، در میانه بهشت دوزخ میآفریند و چه بسیار مردمی که همه امکانات لذت و انواع نعمت و برخورداری را به هزار حیله نفس مسوّله به دست آوردهاند و نفس لوّامه همه را به آتش میکشد و گاه شخص را وادار میکند که خود با سر به قعر درهای پرتاب کند. نفس لوّامه به حقیقت نماینده تام الاختیار پروردگار در وجود ماست و حافظ انسانیت و شرافت و عظمت نفس ناطقه قدسیّه است اما دو نفس راضیه و مرضیه از مراتب کمال نفس ناطقهاند و مقام ایشان خشنودی متقابل میان انسان و خداوند است.
انتهای پیام